نیما یوشیج پدرشعر نوین فارسی. محمدعلی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج بدرستی پدر شعر نوین فارسی نام گرفته است. در قرن اخیر، کمتر شاعر ایرانی است که با نیما شروع نکرده و یا از او تاثیر نگرفته باشد. اوکسی بود که به قول خودش، مانند رودخانهای جاری بود که از هرکجای آن میتوان آب برداشت. نزدیک یک قرن بعد از سرودن «افسانه»، هنوز این رود خروشان، تمام پهنه شعر معاصر فارسی را سیراب میکند.
تولد در مازندران
نیما در سال ۱۲۷۶ شمسی در روستای یوش در شهرستان نور استان مازندران بدنیا آمد. خانواده او یکی از خانوادههای قدیمی استان بود که نسب آنها به شاخهای از اسپهدان طبرستان میرسد. نیایش به پادوسیان در سلسله ساسانی میرسد و در عصر قاجار و پهلوی چهرههای سیاسی و علمی و هنری متعددی از این خاندان برخاستهاند. محتشم السلطنه که از این خاندان است یکی از صاحب منصبان مشهور و وزیر چند وزارتخانه بود.
نیما در انتخاب تخلصش میگوید: «نیمارو یکی از پادشاهان رستمدار بود که جد من است». واژه «نیمارو» در زبان مازندرانی به معنی کماندار بزرگ است.
سرودن شعر بلند افسانه
نیما تا سن دوازده سالگی در روستای یوش زندگی کرد و نزد پدرش تیراندازی و اسب سواری آموخت. در همان زمان نزد آخوند روستای یوش خواندن و نوشتن را نیز آغاز کرد. اما پس از آن به همراه خانواده به تهران رفت و در مدرسه سنلویی مشغول تحصیل شد. معلم او «نظام وفا» ذوق او را در شاعری و گفتن شعر کشف کرد و او را تشویق نمود اینکار را ادامه دهد. نیما پس از مدتی که در این کار پیشرفتهایی کرد شعر بلند «افسانه» را سرود که آنرا به معلمش «نظام وفا» تقدیم نمود.
آغاز شاعری نیما
نیما کار شاعری را حدود سال ۱۳۰۰ پیشه خود ساخت. وی پیش از این منظومهای بنام «قصه رنگ پریده» سروده بود که در سال ۱۳۰۰ آنرا در هفتهنامه «قرن بیستم» به چاپ رساند. تا آنزمان، شاعران موجود کشور از سبکهای سنتی جاری پیروی نموده و شاعرانی چون ملکالشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی، با خواندن منظومه «قصه رنگ پریده» بر علیه نیما برآشفتند. زیرا نیما قالبهای سنتی شعر پارسی را برهم زده و نظم نوینی را عرضه کرده بود.
بیمهری از سوی شاعران معاصر
با همه انتقادات و بیمهریهایی که در این زمینه توسط شاعران بنام و بزرگ کشور شکل گرفته بود، نیما مسیری را که یافته بود رها نکرد. در سال ۱۳۰۱ شعر «ای شب» را با همان سبک نوین سروده و در روزنامه هفتگی «نوبهار» به چاپ رساند. این شعر موجب برانگیختگی بیشتر شاعران سبک قدیم و رها کردن تیرهای زهرآگین انتقادی خود به سمت نیما شد. این انتقادات و تیرهای زهرآگین نیز نیما را از پیمودن راه نوینی که یافته بود باز نداشت. اما موجب آن شد که هرچه مصممتر و غنیتر به سرودن اشعارش در همین سبک ادامه دهد.
انقلاب نیما در شعر پارسی
انقلاب ادبی نیما با عرضه دو شعر «ققنوس» و «غراب» آغاز شد که اولی را در بهمن ۱۳۱۶ و دومی را در مهر ۱۳۱۷ عرضه کرد. مجله «موسیقی» که یک مجله دولتی بود این اشعار را منتشر کرد و راه عرضه سبک نوین در شعر پارسی را هموار نمود. نیما در طول ۶۴ سال زندگی خود، توانست معیارهای هزار ساله شعر فارسی را که برای شاعران مقدس شمرده شده و ابدی تصور میکردند را درهم بشکند. او توانست با جسارتی وصف ناپذیر، قید و بندهایی که در طول هزارهها بر ساختار شعر فارسی تنیده شده بود را باز نموده و راهی بسوی آینده بگشاید.
کمال و پختگی شگرد شاعرانه
شعر نیما با وجود اینکه در ساختمان شعر و تشکل عناصر درونی و بیرونی به کمال رسید. اما در اولین نگاه، قبل از اینکه کمال و پختگی شگردهای شاعرانه در شعرش به چشم بخورند. وحدت و سادگی و پیوند انسانی با طبیعت جلب نظر میکنند. برای همین است که دل شاعر به وسعت خانهاش میشود و دلگرفتیاش، که نمادی از بسته بودن فضای جامعه است بهراحتی شبیه آسمان ابری میشود. شاعر از فراز گردنه توفانی را که خرد و خراب مست در راه است میبیند و مقهور ابر نمیشود و خود را فراتر از ابرها به روی آفتاب میبیند.
سختسری پیشه کردن راه نوینی بر شعر فارسی
دوستان و نزدیکان نیما در مورد او میگفتند: نیما در انتخاب راهش بسیار «سخت سر» بود. در مقابل یورش دولتیان که او را به انهدام ادبیات فارسی متهم کردند تکان نخورد. برتمام نیشخندها و طرد شدنها چشم بست.
آخر او با عادات کهنی در افتاده بود که شعر فارسی را از جایگاه حماسی و تغزلیاش تا سطح مدیحههای بیمحتوا پایین آورده بود، پس باید که همه فشارها را به جان میخرید. چرا که حاصل این رنج، کاری کارستان شد و راه نوینی بر شعر فارسی گشود که هم شعر و هم شاعر را با خود و با اجتماع و دردهای مردم پیوند داد. بعد هم با نجابت هرچه تمامتر، انزوا گزید و با عزم راسختر راهش را ادامه داد. راهی که بعدها چشمههای دیگر در مسیرش جوشیدند: شاملو، فروغ، سپهری، و بسیاری دیگر. نیما با بزرگواری، محدویتهایی را که برایش ایجاد کردند تحمل کرد و مخالفانش را به مورچگان تشبیه کرد و به درستی گفت:
ازشعرم خلقی بهم انگیختهام
خوب و بدشان بهم درآمیختهام
خود گوشه گرفتهام تماشا را کآب
در خوابگه مورچگان ریختهام
نیما فرزند انقلاب مشروطه
نیما به درستی فرزند انقلاب مشروطه بود. از همین رو نمیشود کارش را صرفاً با عینک سبکشناسی و «بدایع و بدعتها» نگاه کرد. بلکه آرمانهای والای مردمی انقلاب مشروطه و داشتن قلبی سرشار از عواطف انسانی نسبت به مردم و ایمان به بیداری آنها، از نیما شاعری عصیانگر ساخت. او نه تنها شکل کهن شعر را عوض کرد، بلکه مضامین و استعارهها و افق شعر فارسی را هم دگرگون کرد. بهرغم شرایط اختناق آن دوران، نیما به آینده بسیار امیدوار بود. او با احساس شاعرانهاش، اما در منتهای واقعبینی توانست «مرغ آمین» گوی نسل خود و همچنین نسلهای بعد باشد.
زمانی که نیما به نیاز زمانه و درد شعر فارسی پرداخت، بسیاری بر او تاختند، همچنان که در حاکمیت آخوندها، شاعر سفلهای را به صحنه آوردند که بگوید نیما به سفارش بیگانگان میخواست ادبیات ایران را تخریب کند!
پای در راه ناشناس و تاریک
اما نیما گوشش به افق دور باز بود. چشمش دردها را میدید و پاسخ به نیازهای زمانهاش را میداد نه پاسخ یاوه گویان را. او میدانست که پای در راه ناشناس و تاریکی گذاشته است. راهی که سنگلاخ است و رهروی جز خودش ندارد و این اوست که باید خشت به خشت این راه را هموارکند. خشتهای این راه کلمات غیراهلی شعر رسمی آن روزگار بودند که اجازه ورود به دنیای شعر را نداشتند. اما این کلمات در زندگی واقعی، حامل دردها و رنجهای مردم بودند و درد مشترکی را به دوش میکشیدند.
نیما راه این لشکر کلمات را به سوی شعر گشود. این جا بود که با خود، و طبیعت و مردم یگانه شد و به قول فروغ، آنقدر صمیمی که یک «کاکلی» وارد شعرش میشود و از پشت شیشه صدایش میزند.
یگانگی با طبیعت و جامعه
نیما برای رسیدن به این یگانگی با طبیعت و جامعه و شعرش به قوانین این راه ناشناس اشراف دارد و میداند که درهرحال نباید بایستد و باید برود:
ره تاریک با پاهای من پیکار دارد
به هردم زیر پایم راه را با آب آلوده
به سنگ آکنده و دشوار دارد
به چشم خود ولی من راه خود را میسپارم
جهان تا جنبشی دارد رود هر کس به راه خود
درگذشت نیما
شاعر بزرگ و پدر شعر نوی پارسی، به علت سرمای شدید منطقه زندگیش روستای یوش، به ذاتالریه مبتلا شده بود و معالجاتی که در تهران انجام داد تاثیری بر او نبخشید. وی بواسطه همین بیماری در روز ۱۳دی ۱۳۳۸ در تهران درگذشت. پیکر او را در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپردند. از آنجا که خود وصیت کرده بود در خانه اجدادیش در یوش دفن شود. در سال ۱۳۷۲ پیکر او را به یوش منتقل کرده و در آرامگاه خانوادگی در کنار آرامگاه خواهرش بهجتالزمان اسفندیاری دفن نمودند.
خانه نیما یوشیج واقع در یوش، بنایی است که قدمت آن به دوره قاجار میرسد. این بنا از سوی سازمان میراث فرهنگی به عنوان اثر ملی ثبت شدهاست و حفاظت میشود. بازدید از خانه نیما برای عموم آزاد است.