«درآمد»
بشکن طلسم حادثه را،
بشکن!
مهر سکوت، از لب خود
بردار
منشین به چاهسار فراموشی
بسپار گام خویش به ره،
بسپار
تکرار کن حماسه خود، تکرار
چندان سرود سوک،
چه می‌خوانی؟
نتوان نشست در دل غم،
نتوان
از دیده سیل اشک،
چه می‌رانی؟
سهرابمرده راست، غمی سنگین
اما،
غمی که افکند از پا نیست
برخیز!
رخش سرکش خود،
زین کن
امید نوشداروی تو
از کیست
سهرابمردهای و غمت سنگین
بگذر ز نوشداروی نامردان
چشم وفا و مهر نباید داشت
ای گرد دردمند، ز بی‌دردان
افراسیاب، خون سیاوش ریخت.
بیژن، به دست خصم
به چاه افتاد.
کو گردی تو،
ای همه تن خاموش!
کو مردی تو،
ای همه جان ناشاد!
اسفندیار را چه کنی تمکین؟
این پر غرور مانده به بند
لطفا به اشتراک بگذارید:     
🙏لطفا به اشتراک بگذارید