شعر فریدون مشیری شناسنامه ستایش انسان
«یاد من باشد
فردا دم صبح
جور دیگر باشم.
بد نگویم به هوا، آب، زمین.
مشت را باز کنم
تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم.
گر چه دیر است، ولی
کاسه‌یی آب به پشت سر لبخند بریزم
شاید به سلامت ز سفر برگردد.
یاد من باشد
که به بازار محبت بروم
یک بغل عشق از آنجا بخرم.
یاد من باشد فردا حتماً
که دگر فرصت نیست...».
لطفا به اشتراک بگذارید:     
🙏لطفا به اشتراک بگذارید