به یادشهید قیام غفور مولودی که نانش زلال بود و بوی شرافت می داد
اینجا روستای زیبای کردنشین سهولان، زادگاه منه. روستایی بین مهاباد و بوکان. من غفور مولودی هستم و مردم دارن منو به خانه ابدیم تو این روستا مشایعت می‌کنن. لحظاتی دیگه منو در دل این کوهها، به خاک کردستان هدیه می‌کنن.
روز ۲۷ابان اهالی روستا وقتی منو بخاک سپردن،  بر مزارم ایستادن و پسر بزرگم براشون سخنرانی کرد. من صداش رو می شنیدم. او گفت که به من افتخار می‌کنه.
بله! ما روز ۲۶آبان بود رفته بودیم خاکسپاری «سالار مجاور» که روز قبلش شهید کرده بودن. وقتی از مراسم برگشتیم، بوکان دوباره شلوغ شد. پاسدارا مستمر شلیک می‌کردن. ظهر اوضاع کمی آروم شد اما عصر دوباره اعتراضات شروع شد. من رفتم خیابون. مزدورانی که سوار یه خودرو سواری بدون پلاک بودن تو یه نقطه خلوت که اعتراضی هم نبود از داخل ماشین و از فاصله دو – سه متری با تفنگ ساچمه‌ای بهم شلیک کردن.  اونا درست قلبم رو نشانه گرفتن. معلوم بود که تو تظاهرات شناسایی‌ام کرده بودن.
مردم منو بردن بیمارستان ولی گلوله‌ها تماما  به ناحیه سینه و قلبم اصابت کرده بودن و قلبم در اثر این شلیک‌ها از حرکت ایستاد. من فدای خاک پاک ایران شدم.
 
مزدورای حکومتی خانواده‌ام رو خیلی اذیت کردن. اونا وحشیانه به تجمع خانواده‌ها تو بیمارستان حمله کردن. خیلی‌ها همانجا زخمی شدن. آخر کار هم ساعت ۲نصف شب به شرطی جنازه‌ام رو تحویل دادن که همان شب یه جای خلوت دفنم بکنن. ولی همسرم قبول نکرد و روز بعد منو بردن روستای زادگاهم سهولان. من در چهره سه فرزند دلیرم ادامه دار بودن راهی که در اون گام برداشتم رو دیدم. من به جوانان شجاع سرزمینم ایمان و یقین دارم که تا رسیدن به آزادی ادامه خواهند داد.
شهید غفور مولودی مرد آزاده‌ای بود که بقول فرزندش، نانی رو که با زور بازو در می آورد، مثل آب زلال بود و بوی شرافت می داد. بله! شهید قیام غفور مولودی.  او که پدر سه فرزند بود و در جریان خاکسپاری سالار مجاور در بوکان با گلوله‌های مزدوران خامنه‌ای روز ۲۶آبان بشهادت رسید و روز ۲۷آبان در زادگاهش روستای «سهولان» بخاک سپرده شد. یادش گرامی باد.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید