به یادصادق فولادی وندا کفاش گل‌های رنج
جوانی آگاه بود و کتاب‌های زیادی خوانده بود. اسمش صادق فولادی‌ وندا بود. او با مرگ قهرمانانه‌اش زیر شکنجه نشان داد که قلبی صادق و اراده‌ای فولادی دارد و اسمش واقعا زیبنده اوست.
صادق فولادی، در پی رسیدن به عدالت اجتماعی و برابری بود. ۲۹سال داشت و در یک خانواده کارگری بدنیا آمده بود. خودش هم از کودکی کار می‌کرد. او با سخت کوشی موفق شد که به دانشگاه راه یافته و شاگرد اول مهندسی مکانیک بشود. اما وقتی دید تامین مخارج تحصیل برای خانواده‌اش سخت است، تصمیم گرفت که کار کند و دانستن را از طریق کتاب‌ها دنبال کند.  او حتی در زمان‌ استراحت هم در کنار دکه کوچک کفاشی‌اش کتاب می‌خواند.
در خیابان ِشیرازِ گچساران کفاشی می‌کرد. اسم کفاشی‌اش را گذاشته بود،«کفاشی گل‌های رنج». او در این خیابان و در کنار کفاشی‌اش با کودکان کار دوست و حامی آنها شد.  او از درآمد ناچیزش به آنها کمک می‌کرد.
او ورزشکار هم بود. روح عصیانی‌اش که در پی رسیدن به جامعه‌ای عاری از طبقات، فقر و نابرابری بود، او را وا می‌داشت تا همه بغض و کینه‌اش  از بیداد زمانه را در کیسه بوکس تخلیه کند.
با شروع قیام، گمشده خود را در استمرار قیام و سرنگونی این حکومت طبقاتی دید. روز ۱۴بهمن۱۴۰۱ برای ادامه قیام فراخوان داد. اما، مزدوران اطلاعات سپاه او را ربودند.  پس از آنکه زیر شکنجه بشهادت رساندند، پیکرش را داخل کانالی در مرکز شهر  در نزدیکی پاساژ کپری‌های گچساران رها کردند.
دژخیمان او را آنچنان شکنجه کرده بودند که قابل شناسایی نبود و فقط از طریق تتوهای روی بدنش شناسایی کردند.
پیکر صادق با صورتی بادکرده، پاهایی کبود و دستانی بسته پیدا شد و اینگونه بود که صادق فولادی در راه رسیدن به برابری اجتماعی جان داد.
« هنگامی که مسیر مرگ را آگاهانه دریابی،
حجاب خودپرستی فرو خواهد ریخت
 و آنگاه خواهی دید کرانه های سپید را
و حتی بالاتر، طلوع گرما بخش خورشید را …»
صادق را روز چهار اسفند در بهشت زهرای گچساران، رضوان۱، قطعه سوم بخاک سپردند. بی تردید قیام برای آزادی و برابری که صادق برایش جان داد دوباره اوج خواهد گرفت و در فردای آزادی، صادق را در لبخند شادی کودکان کار که او دوستشان داشت؛ خواهیم دید.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید