آرمانها و امیدها ـ قسمت هشتم
من یاشار عبداللهی نیک هستم از شهر تبریز. می‌خواستم جریان زندگی خودمان را که در خانواده من گذشته با شما در میان بگذارم. نام خاله من رقیه موتاب پوررضائی است.

رقیه موتاب پوررضائی را همراه تعدادی از زنان و مردان دیگر مجاهد به میدان تیرباران بردند. وقتی که خواستند اولین دستهٌ مردان را به تیرک ببندند، رقیه خود را جلو انداخت و گفت: "باید اول ما را بزنید". آنقدر در خواست خود اصرار کرد که ابتدا صف خواهران را به تیرک بستند و اعدام کردند
لطفا به اشتراک بگذارید: 

🙏لطفا به اشتراک بگذارید