بیش از چهارده قرن از تولد عاشورا می‌گذرد اما هنوز پرچم برفراشتهٔ آن، تازه‌تر از عروج شقایق، در بادهای سوزان نینوا، نگاه نگرندگان را از حماسه می‌آکند.
آن خونی که افق را به قرمزی غریب خود آغشت، هنوز جوانتر از غزلوارهٔ باران، از شانهٔ تاریخ جاری است. گویی همین دیروز بود که فرات در بافته‌های بلورین گیسو‌انش، پنجه‌های تشنهٔ عباس را نواخت و مشک او را از آینه‌های خود انباشت. کوه آهن دریا مردی که آمده بود عطش کودکان را پاسخی بسزا از سخاوت آب به هدیه برد اما شمشیرها از خونش سیراب شدند.
آیا کسی بعد از او به فکر کودکان افتاد؟!
 
خدا چه تقارن است این؟! حسین به جرم بیعت نکردن در سوزان‌ترین نقطهٔ «طف» فرود آمد. مجاهدین وفادار به او به جرم سرفرود نیاوردن در برابر ولایت اسلام نمای یزیدی، از خاکی به خاک دیگر و از غربتی به غربت دیگر تبعید می‌شوند ولی تسلیم و ذلت در قاموس آنان راه ندارد.
گویی باز حسین است که در معبر تاریخ و در گذرگاه ملتها و قیام‌ها ایستاده است و می‌گوید تا چراغها خاموش است، از حجاب شب که شرم را می‌کشد، سود جویید، سرخود گیرید و جان خویش وارهانید. مرا سیاهی لشگر بکار ناید. مرا ۷۲ شمشیر کافی است. آنچه جنگ مرا رقم می‌زند، شجاعت پاکبازی است؛ ارادهٔ خواستن. تصمیمی از جنس تغییر.
گریستن و عزا، خاک بر سرافشانی در سیطرهٔ نیزه‌های یزید، نه رسم زینب خواهی است. زینب شمشیر شعله‌ور می‌خواهد که توفان را به دو نیم کند.
عاشورا کارزار است؛ کارزاری برای دفاع از آزادی و شرافت انسان. کارزاری که هر کس با هر سن و سال در آن نقشی تواند داشت. با «حبیب» سپید مو و «علی‌اصغر» شیرخواره، دیگر چه عذری می‌توان داشت و چگونه می‌توان بودن در اردوی یزید را برتابید؟ بعد از حماسهٔ «حر» هیچ انسانی نیست که بگوید من نمی‌دانستم یا حق انتخاب نداشتم.
آری، «عابس» وار باید در سهمگین‌ترین بحبوحه‌ٔ نبرد، قامت جوانمردی افراشت و حاضر گویان آوردگاه شتافت. اگر می‌خواهیم دلاوری و پاکباختگی را «زهیر بن قین» فراگیریم باید برای نیل به آزادی و کرامت، خانه و خانمان و تعلق‌ها و دوست‌داشتنی‌ها را با یک انتخاب بی‌بازگشت طلاق دهیم.
عاشورا نبرد سرنوشت است. ضرورت این نبرد ایجاب می‌کند که همه چیز را «ام‌وهب» وار در طبق اخلاص بگذاریم؛ حتی دلبستگی مادرانه و جگرسوز به سر بریدهٔ فرزند را.
زیباترین جامه به قامت «علی‌اکبر» شرفجامهٔ خونین است. وقتی ذلت، اراده‌ها را به نعلین لیسی خفت‌بار می‌خواند، چه افتخاری بالاتر از پوشیدن این شرفجامه!
 
عاشورا فقط یک روز نبود، آن‌چنان‌که کربلا قطعه خاکی سوزان در بینابین دجله و فرات. وقتی ظلم بر مناسبات اجتماعی حاکم است، هر زمان محرم است، هر روز عاشوراست و هر جا کربلا.
آنان که دل در گرو اسبان آراسته و دفینه‌های برلیان دارند، آنان که نگاهشان اسیر نگاهی در فراپشت است و هنوز دل‌مشغول زخاریف دنیای خویش‌اند، بازگردند، حسین آنانی را می‌خواهد که مرگ خود را نیازوار به دوش گرفته‌اند.
عاشورا با این تعریف، حماسه‌یی سرخ‌فام بر تارک تاریخ رهایی فرزند انسان است؛ از آن نوع حماسه‌هایی که بیانگر چرایی خلقت او، در تبعیدگاه زمین است. حسین پیام‌آور و فروغ جاودان آزادی است، اگر نبود بشر چگونه می‌توانست به خود ببالد؟ اگر نبود انسان و جامعهٔ انسانی در مصاف با سرنوشت قهار و جبرهای کور به چه دستاویزی تمسک می‌جست؟ اگر نبود آیا از قیام و انقلاب و جهش‌های بلند اجتماعی در تاریخ آزادی اثری برجا می‌ماند؟
او با کلید فدای بی‌چشمداشت، تمام قفل‌ها، بن‌بستها و نبایدها را گشوده است و می‌گشاید.
اگر ژرف بنگریم، در هر زمانه‌ای این حسین است که با تن‌پوشی سرخ‌ترین نور بر قله‌های بلند ایستاده است و ما را به فرا رفتن و به فائق آمدن بر جبرهای کور بنده‌ساز، در مسیر صیرورت و تکامل فرا‌می‌خواند.
و اما زینب، خواهری که قبل از انتساب خانوادگی به حسین، رهبری است آگاه و زمانه ستیز، او بود که بذر انقلاب حسین را در تاریخ پراکند و اینک آزادیخواهان و قیام‌آفرینان نوادگان آرمانی اویند.
اینک این مجاهدین حسین‌اند، چهارده قرن بعد از او، درست پا نهاده در جای پایش، پیگیر رسم و منش توفانی او؛ او که با مشتی آکنده از خون علی‌اصغرش، یکه و تنها، تمام تاریخ را مخاطب خویش قرار داد: «هل من ناصر ینصرنی؟»
اینک مجاهدین‌اند، صف به صف و لشگر به لشگر، بخط شده در فراپشت فرماندهٔ سلحشور فتوت و رادمردی، بالا بلند سردار سربدار، ابوالفضل عباس؛ پشت کرده به آنچه پشت کردنی است و رو کرده به تمام سختی‌های نبرد، آماده برای جانانه‌ترین پیکار با یزید عمامه به سر، آنان روییده از طنین حسین در غروب شنگرف عاشورایند.
اینک این زنان مجاهدند، اقتدا کردگانی پولادین عزم، در صفی بی‌انتها به زینب، خواهر آرمانی خود، پیشوای انقلاب.
اینک این زنان ایران‌زمین‌اند، پرچم به دوشان تغییر، طرح افکنان عمیق‌ترین دگرگونی در فلک شب گرفتهٔ ایران.
اینک این خلقی قیام‌آفرین است، با کانون‌هایی ملتهب و شورشی، برای به زیر کشیدن یزید عمامه به سر.
 
آری زمان ما شباهت عجیبی با زمانه‌یی دارد که حسین، زینب و عباس و سرداران پا به رکابشان، قیام کردند و آرامش مرگ‌آلود سلطهٔ خلیفه‌گان ریاپیشه را برآشفتند. امروز نیز یزید بر منبرهای ریایی به نام قرآن و اسلام، به خون و مال و هستی مردم ایران دست گشاده است. ستم خامنه‌ای و ولایت یزیدی او اینک از جغرافیای ایران فراتر رفته و به دیگر مرزها و خطه‌ها تجاوز نموده است.
امروز البته حسین و زینب غریب‌تر از همیشه‌اند؛ زیرا به نام آنان بر ستمدیدگان ستم روا داشته می‌شود اما منش آنان و قیامی که در وجدان بشریت افروخته‌اند هم‌چنان در کوچه‌ها و خیابانهای شورشی ایران جاری است. درست به همین دلیل امروز ما و مردم و میهن به پاخاسته ما، بیش‌از‌پیش به حسین و زینب و رسم سرخ آنان نیازمندیم.
***
برخیزیم و محرم و عاشورا را آن‌چنان که شایسته‌ٔ آنهاست به ماه‌ها و روزهای قیام، اعتراض و عصیان تبدیل کنیم و خامنه‌ای این یزید عمامه‌دار را از اریکهٔ ریایی به زیر کشیم.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید