این روزها آه و ناله وزارت بدنام اطلاعات و مأموران جیرهخوارش در سالگرد هلاکت جلاد، صیاد شیرازی به هواست. از جمله یکی از این مأموران دون پایه که انجمن نجاست آذربایجان غربی را میچرخاند، مزدوری است بنام حجت سیداسماعیلی که بدلیل تنفر مردم از این خائن خودفروش، از آوردن نام اصلیاش وحشت دارد و تحت نام مستعار «سعید پارسا» علیه مجاهدین لجن پراکنی میکند. این مزدور به همین مناسبت نوشته است: «...ترور امیر سپهبد صیاد شیرازی و دیگر مسئولین ایرانی توسط مجاهدین نشان داد که این فرقه یک سازمان تروریستی حرفهای است...»
اخیرا دادگاههای فرانسه، ۶ پرونده شکایت که وزارت اطلاعات با سرمایه گذاری ۲۰ساله علیه مجاهدین و با هزینههای بسیار زیاد، به راه انداخته بود، باطل اعلام کرد. یکی از این پروندهها هم پرونده صیاد شیرازی ملعون است.
بعنوان کسی که از نزدیک با ماهیت این جنایتکار آشنا بودم، لازم دیدم چند جمله راجع به او بنویسم.
جلاد صیاد شیرازی کیست؟
من تا قبل از پیوستنم به ارتش آزادیبخش، از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۶- یعنی سال تاسیس ارتش آزادیبخش – افسر کادر نیروی زمینی ارتش بودم و به اقتضای شغلم در معرض مسائل و برخوردهایی خصوصا درباره این جلاد قرار میگرفتم که برایم عجیب بود. دوران حضورم در نیروی زمینی اتفاقا همان زمانی است که این جلاد به خاطر چاپلوسیها و خوش خدمتیهایی که برای خمینی این هیولای ضدبشر داشت، به فرماندهی نیروی زمینی ارتش رسید. درحالیکه خیلی از هم دورهایهای او و کسانی که به لحاظ نظامی ارشدتر از او بودند در یگانهای عملیاتی و در جبههها بودند و یا نسبت به این جلاد سمتهای پایینی داشتند.
این دژخیم تازه به دوران رسیده به همین دلیل در بین پرسنل مردمی ارتش به شدت مورد تنفر بود و اغلب به او بعنوان یک پاسدار جنایتکار نگاه میکردند.
یادم هست سال ۱۳۶۵زمانی که ما در منطقه عملیاتی ابوغریب مستقر بودیم برای کاری به ستاد گردان رفته بودم که گفته شد فرمانده نیروی زمینی در منطقه است و به همه آماده باش داده بودند که آماده بازدید باشند. دیدم که فرمانده گردان واکنشی ندارد. وقتی به او خبر بازدید را دادند توجهی نکرد و در زمان بازدید هنگام مواجه شدن با جلاد صیاد شیرازی، کارشان به مشاجره لفظی کشید و او نیز برای اینکه بیشتر سنگ روی یخ نشود سریع دم و دستگاهش را جمع کرد و به منطقه دیگری برای بازدید رفت. این فرمانده گردان ارشدتر از جلاد صیاد شیرازی بود ولی به خاطر مخالفتهایی که با سیاستهای ضد مردمی فرماندهان ارتش داشت، بهاصطلاح تنبیه شده بود. وقتی روز بعد برای نشست با فرمانده گردان رفتیم و جریان را از وی پرسیدیم، گفت این یارو را به خاطر کشتار و جنایاتی که در کردستان کرد، پیش انداختهاند چون برای آخوندها نعلینشان را جفت میکرد و برای همین چاپلوسیها در موقعیت کنونی قرار گرفته است. در واقع این دژخیم «جلاد خلقها» بود و نه «امیر دلها» .
آن فرمانده گردان بعد از برخوردی که با صیاد شیرازی داشت، خلع درجه شد و کارش را هم از او گرفتند و مدتی بعد هم در فرصتی مجبور به ترک کشور شد.
در رژیم ضد بشری خمینی و پس ماندههایش ملاک پیشرفت و ترقی درجه قساوت قلب است که به میزانی که حاضر است مردم را توپ باران کند و کودکان را بکشد و در جنایات رژیم شراکت داشته باشد، به همان میزان میتواند به مناصب بالا برسد. صیاد شیرازی بخاطر منفور بودنش بین ارتشیها بیشتر با عناصر سپاه حشر و نشر داشت به همین خاطر بیشتر سر و کارش با سپاه ضدخلقی بود تا ارتش. کسانی هم که با او در کردستان بودند میگفتند که برای صیاد شیرازی جلاد مهم نبود که روستایی خالی از سکنه است یا نه؟ فقط وقتی میشنید که عدهای از مخالفان نظام در آن حول و حوش هستند تمامی روستا را با توپخانه با خاک یکسان میکرد و زن و مرد و کودک و خردسال و کهنسال را به قتل میرساند.
به لحاظ اجتماعی هم هر کسی با او معاشرت داشت توسط مردم بایکوت میشد. صیاد شیرازی متولد درگز بود و همسرش دختر یک کتابفروش بود بنام شجاع که تا قبل از این ازدواج در بین مردم شناخته شده بود و همه به مغازهاش مراجعه میکردند چون نمایندگی روزنامه اطلاعات و کیهان ورزشی در شهرستان درگز با او بود و با مردم نیز مشکلی نداشت ولی بعد از ازدواج صیاد شیرازی جنایتکار با دخترش دیگر مردم او را بایکوت نموده و به ندرت به مغازهاش مراجعه میکردند.
با یادآوری این موضوع، میخواستم این نکته را تاکید کنم که مردم دوست و دشمن خود را بخوبی میشناسند و اینها از حافظه مردم پاک نمیشود.
حالا هم سوال پیش روی همه و بویژه نیروهای ارتشی این است که در جبهه بندی چه سمتی را انتخاب میکنند مردم یا دشمن مردم؟
قیامی که در ۶-۷ ماه گذشته جریان داشته و در شرایطی که جان مردم از ستم و سرکوب رژیم پلید خامنهای به لب رسیده و برای احقاق حقوق خود بپا خواستهاند، آزمایشی برای همه و بویژه نیروهای نظامی است.