به یاد حیدر رقابی، سراینده ترانه خاطرهانگیز «مرا ببوس». حیدر رقابی از هنرمندان و فعالین سیاسی ایران، متخلص به «هاله» بود که با سرودن ترانه «مرا ببوس» پرآوازه گشت. حیدر رقابی در روز ۱۹آذر سال ۱۳۱۰ بدنیا آمد. او طبعی حماسی و مبارزهجو داشت. به همین دلیل در روزگاری که میزیست، خیلی زود به جرگه هواداران دکتر مصدق پیوست. کار سیاسیاش را با جبهه ملی پیوند زد. هرچند که نام رقابی کمتر در ردیف شاعران معاصر ایرانی یاد شده است، اما نام او، با سرودن ترانه خاطرهانگیز «مرا ببوس»، در تاریخ هنر معاصر ایران ثبت گردیده است.
حیدر رقابی فردی ملیگرا بود که در یک خانواده سیاسی و هنری بدنیا آمده بود. پدرش باجناق محمدحسن شمشیری، و از حامیان مهم جبهه ملی و از هواداران دکتر مصدق بود. مادرش نیز دختر عموی مادر بیژن ترقی، ترانه سرای معروف بود. وی خیلی فعال و با شور و هیجان در میتینگهای سیاسی دهه ۱۳۳۰ شرکت میکرد . او با سخنرانیهای آتشین خود، از دکتر مصدق و نهضت ملی ایران حمایت مینمود.
زندگی سیاسی حیدر رقابی
در مورد حیدر رقابی نوشتهاند که او پیش از ۲۸مرداد سال ۳۲، رهبری سازمان «سربازان جبهه ملی» را به عهده داشت. رقابی همچنین در سالهای ۳۲ تا ۳۴ در دانشگاه تهران، مسئولیت کمیته تشکیلات نهضت مقاومت ملی را بر عهده داشت. به دلیل همین فعالیتها بود که توسط نیروهای امنیتی شاه دستگیر و زندانی شد. رقابی با وساطت شمشیری که در جامعه بهعنوان قهرمان «قرضه ملی» شناخته میشد، از زندان آزاد گردید.
رقابی پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۳۴ به آمریکا رفت. در دانشگاه کلمبیا مشغول تحصیل شد. اما دوری از وطن و تبعید موجب آن نشد که از مبارزه علیه دیکتاتوری شاه دست بردارد. سفارت ایران در آمریکا نیز دائما نسبت به او کارشکنیهایی صورت میداد. در اثر این فشارها، رقابی با مسئولین سفارت ایران در آمریکا درگیر شد. از اینکه عرصه کار و فعالیتش در آمریکا محدود شده بود، به آلمان رفت. او توانست در آلمان با ادامه تحصیلش دکترای فلسفه خود را از دانشگاه برلین بگیرد.
تز دکترای رقابی با نام «مکتب انقلابی ملتها»
حیدر رقابی برای نوشتن پایان نامه دکترای خود، عنوان «مکتب انقلابی ملتها» را برگزید. وی در این تز دکترای خود پیشبینی کرده بود که سرانجام دو کشور آلمان شرقی و غربی به هم خواهند پیوست. کشور آلمان متحد دوباره سر برخواهد داشت. صدر اعظم وقت آلمان «ویلی برانت»، پس از خواندن پایان نامه رقابی، آنرا با هزینه خود به شکل کتابی چاپ و منتشر نمود.
پس از پیروزی انقلاب بهمن سال ۵۷، حیدر رقابی با عشق خدمت به مردم به ایران بازگشت و در دانشگاه مشغول تدریس گردید. اما با کودتای ضدفرهنگی خمینی بر علیه دانشگاه بنام «انقلاب فرهنگی» او را از کار برکنار کرده و مانع ادامه فعالیتش شدند. او که تاب دیدن جنایات و سرکوبهای خمینی و آخوندهای تازه به دوران رسیده را نداشت، دوباره جلای وطن کرد. و به خارج از کشور مهاجرت نمود.
بیماری و درگذشت حیدر رقابی
در سال ۱۳۶۶ حیدر رقابی بیمار شد و بدلیل سرطان طحال در بیمارستانی در کالیفرنیا بستری گردید. او که متوجه شده بود از این بیماری جان سالم بدر نخواهد برد، با وخامت حالش به ایران برگشت و تا در خاک میهن خودش جان بسپارد. رقابی نهایتا در روز ۲۳آذر سال ۱۳۶۶ در تهران درگذشت و او را در گورستان ابن بابویه در شهرری دفن نمودند.
شعر ترانه «مرا ببوس»
در کوران مبارزات ضد دیکتاتوری علیه شاه، و پس از اعدام چند مبارز نامی، حیدر رقابی شعری در رسای آن انقلابیون پاک باز تحت عنوان «مرا ببوس» نوشت. این شعر برای مدتی در دفتر شعر او باقی مانده بود تا اینکه توسط مدیر انتشارات امیرکبیر به چاپ رسید.
جعفری در این زمینه نوشته است: اوایل سال ۱۳۲۹ در کوران مبارزات مردم و دولت و احزاب چپ و راست، با جوان پرشوری آشنا شدم به نام «حیدرعلی رقابی». او از خویشان «بیژن ترقی» مدیر «کتابفروشی خیام» بود. ملیگرایی بود شوریده و شیفته دکتر «محمد مصدق». جوانی بود فروتن و مؤمن و معتقد، و در مبارزات ملی سخت فعال. دفتر شعری داشت که آن را در هزار نسخه به نام «آسمان اشک» چاپ کردم. در این دفتر قطعه شعری بود با عنوان «مرا ببوس» که بعدها «مجید وفادار»، ویولنیست معروف برای این شعر آهنگی ساخت. اجرای این ترانه با صدای حسن گلنراقی صورت گرفت که از رادیو ایران اقبال عام یافت. برحسب خواهش شنوندگان به دفعات از رادیو ایران پخش شد».
متن ترانه «مرا ببوس»
مرا ببوس، مرا ببوس
برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار که میروم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته، گذشتهها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت
در میان طوفان هم پیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از توفانها
به نیمه شبها دارم با یارم پیمانها
که بر فروزم آتشها در کوهستانها
شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم
نگر تو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن
دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو میمانم، تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا از برق نگاه تو، اشک بی گناه تو، روشن سازد یک امشب من
ستاره مرد سپیده دم، به رسم یک اشاره، نهاده دیده برهم،
میان پرنیان غنوده بود.
در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود.
بین که من از این پس دل در راه دیگر دارم.
به راه دیگر شوری دیگر در سر دارم
به صبح روشن باید از آن دل بردارم، که عهد خونین با صبحی
روشنتر دارم…ها
مرا ببوس
این بوسه وداع
بوی خون میدهد