Open menu

مجاهد شهید راشد معدومی

تاریخ تولد: ۱۳۳۷

محل تولد: کرمانشاه

تحصیلات: دیپلم

سابقه مبارزاتی: ۱۰سال

راشد معدومی از خانواده‌های شهیدان و زندانیان سیاسی و از چهره‌های محبوب مردم کرمانشاه بود. قبل از او برادرش زاهد در زیر شکنجه‌های وحشیانه دژخیمان خمینی به‌شهادت رسید،  پدرش نیز که از فرهنگیان معروف کرمانشاه بود پس از شنیدن خبر دستگیری فرزندانش سکته کرد و فوت نمود.

راشد از سال۵۸ فعالیت میلیشیایی خود را با سازمان آغاز کرد، پس از ۳۰خرداد۶۰ تا سال۶۳ در هسته‌های مقاومت فعالیت می‌کرد.

  در منطقه  نیز مسئولیتهای مختلفی در بخش نظامی سازمان به‌عهده داشت، او همیشه سخت‌ترین شرایط را برای خودش می‌خواست و پیشقدم و داوطلب مشکلترین کارها بود،  خونگرم، صمیمی و صبور بود.

در جریان عملیات فروغ جاویدان قهرمانانه جنگید، و  از جمله رزم‌آوران یکی از یکانهای پیشقراول در عملیات بود که پیشاپیش ستون ارتش آزادیبخش راه باز می‌کردند.

پس از نبردی دلاورانه در بالای یکی از قله‌های تنگه چهارزبر هدف رگبار دژخیمان خمینی قرار گرفت و به‌شهادت رسید.

مجاهد شهید راشد معدومی با نثار خون خود در بالابلندترین قله حماسه تاریخ میهنمان جای گرفت. 

مجاهد قهرمان سکینه دلفی در سال ۱۳۴۱ در آبادان به‌دنیا آمد. ۱۶ساله بود که در جریان انقلاب ضدسلطنتی با مسائل سیاسی آشنا شد. او از جمله نوجوانانی بود که از همان اولین آشناییها با مسائل سیاسی جامعه، با مجاهدین و نام مسعود رجوی آشنا و هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران شد.

در همان سال۵۷ همراه خواهرش مجاهد خلق مریم دلفی به زیارت مزار گل سرخ انقلاب مهدی رضایی رفت.

مریم دلفی خواهر شهید می‌گوید: «با سکینه بر سرمزار مهدی رضایی عهد بستیم که تا آخرین قطره خونمون نسبت به این راه و این آرمان، یعنی سازمان مجاهدین وفادار بمونیم. سکینه بعد از اون تمام زندگی‌اش رو بر سر این پیمان گذاشت».

سکینه عشق عجیبی به مردم فقیر و زحمتکش داشت. در هر فرصتی به سراغ آنها میرفت، با آنها غذا می‌خورد، با آنها زندگی می‌کرد و با دردهایشان آشنا می‌شد. حتی در مصرف پول توجیبی خودش صرفه‌جویی می‌کرد تا برای مردم محروم بتواند غذا و لباس تهیه کند. به همین خاطر هم بین مردم، محبوبیت زیادی داشت.

در زمستان ۶۳ سکینه به‌دلیل فعالیت‌های پرریسک و بی‌وقفه خود یکبار دیگر دستگیر می‌شود. این بار دژخیمان که او را از قبل می‌شناختند با کینه بیشتری به شکنجه و آزار او می‌پردازند.

لیلا دلفی خواهر شهید، می‌گوید؛ آخوندجزایری، امام جمعه وقت اهواز به دژخیمان سفارش کرده بود: ”خونش را بمکید و بگذارید همان‌طوری جان بدهد“ همین کار را هم با سکینه کردند و نصف خون بدنش را کشیدند.

در حالی‌که به‌لحاظ جسمی در وضعیت وخیمی قرار داشت و وزنش به ۳۴ کیلو رسیده بود او را آزاد کردند تا تا شاید از طریق تعقیب او به سایر همرزمانش دسترسی پیدا کنند.

در ۴ فروردین ۶۶، سکینه در مسیر پیوستن به سازمان مجاهدین در منطقه مرزی، در سنندج دستگیر شد. مدتی او را در زندان سنندج نگه داشتند و سپس به اوین منتقل نمودند.

به گفته خواهرش مریم دلفی خبر دستگیری سکینه را ۱۴ماه بعد به خانواده‌اش اطلاع دادند. او را به مدت ۹ماه در قفسهای کوچک نگه داشته بودند طوریکه وقتی از قفس بیرون آمده بود دیگر نمی‌توانست روی دو پای خودش بایستد. پاهایش از زانو سیاه شده بود.

به گفته خواهر دیگرش لیلا دلفی؛ یکی از پاسدارها که شاهد شکنجه‌های سکینه بود می‌گفت: ”سکینه همه بازجوها رو درمونده کرده بود. او رو با اتو سوزوندن و ناخنهاش رو کشیدن. اما او هیچ چیزی نگفت. ”

در سال ۶۷ در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در بندی که سکینه به‌همراه حدود ۳۵۰نفر زندانی دیگر بودند، همه را جمع کردند. آخوند جزایری و عبداللهی وارد بند می‌شوند و می‌گویند:“ باید موضع بگیرین، این طرف خمینی و اون طرف هم رجوی. کدوم طرفی هستین؟ ”

در حالی‌که سکوت همه جا رو فراگرفته بود، صدای شعارهای سکینه از انتهای بند بلند می‌شود که فریاد می‌زد:“ مرگ بر خمینی، درود بر رجوی و زنده باد آزادی ”.

با دیدن این صحنه پاسدارها بر سر سکینه می‌ریزند و او رو کشان کشان می‌برند. بعد از او هم بقیه مجاهدین زندانی یکی بعد از دیگری شعار می‌دهند و موضع خودشان را در جبهه رجوی اعلام می‌کنند.

نهایتا در مرداد ۶۷ سکینه را در حالی که ۲۶سال داشت بدار آویختند. لازم به توجه است که در بند ۳۵۰ نفره‌ای که سکینه قهرمان حضور داشت جز یک نفر بقیه را اعدام کردند.

مجاهد شهید احترام کارگر در اصفهان به دنیا آمد، پس از پایان تحصیل در دبیرستان وارد دانشگاه شد و در رشته زیست شناسی تحصیل را ادامه داد. او از پرشورترین فرماندهان میلیشیا در اصفهان بود که در تمامی فعالیت‌های مجاهدین در اصفهان فعال بود.

پس از ۳۰خرداد ۶۰ به‌دلیل شناخته‌شدگی در اصفهان به مشهد رفت، اما در یک سفر که به اصفهان برگشته بود در خانه‌شان دستگیر و روانه زندان شد.

در مدت اسارت مزدوران بارها با اعمال فشار و شکنجه از احترام خواستند که تن به ندامت در یک مصاحبه تلویزیونی بدهد، اما این مجاهد پرشور و مقاوم هر بار با برخورد قاطع خود به آنها جواب نه می‌داد، تا این‌که سرانجام به حبس ابد محکومش کردند.

احترام در زندان نیز دست از فعالیت علیه رژیم برنداشت و آن‌چنان فعال بود که به‌رغم این‌که او حکم ابد داشت دژخیمان تصمیم به اعدام او گرفتند.

خانواده احترام در ملاقاتی که با او داشتند متوجه شدند که این آخرین ملاقات با احترام است و دژخیمان او را بزودی اعدام خواهند کرد.

جنایتکاران آخوندی، احترام را در حالی‌که فقط ۲۴سال داشت، به منطقه‌یی کوهستانی بردند و با شلیک هشت گلوله تیربارانش کردند. پیکر پاک احترام را آن‌قدر روی سنگها کشیدند که وقتی به خانواده‌اش تحویل دادند سراسر بدنش زخمی بود.

شعری از مجاهد شهید احترام کارگر:

زشوق وصل و رهایی زپای ننشینم

کنون چو شمع بسوزم زدرد و رنج فراق

شب سیاه به پایان همی‌رسد یاران

به مادرم بگو ای پیک نو بهار امید

زالتهاب دیدن معشوق چوبه را بوسید

چو گل شکفت و برفت از دیار رنج و فراق
لطفا به اشتراک بگذارید: