ارديبهشت 15, 1403

برگ‌های بی‌خزان ـ اکبر کاظمی

in جنبش دادخواهی

by Super User

من اکبر کاظمی هستم مدت ۷‌سال در زندانهای لاهیجان، قزلحصار و اوین بودم که بیشترین…
شهریور 25, 1401

تصویب طرح شورای ملی مقاومت درباره رابطه دولت با دین و مذهب

جدایی دین و دولت نوعی نگرش سیاسی است که بر مبنای آن دین و حکومت…
شهریور 25, 1401

سالروز درگذشت حاج خلیل رضایی گرامی باد

in یاد یاران خاموش

by Super User

سالروز درگذشت حاج خلیل رضایی گرامی باد. حاج خلیل رضایی از جمله مردان بزرگی در…
شهریور 21, 1401

دیدگاه‌ها - درباره زنان نیروی تغییر

https://vimeo.com/348863476
شهریور 21, 1401

گواهی تاریخی آقای منتظری در مورد شکنجه و اعدام در زندانها-اعدام دختران…

in جنبش دادخواهی

by Super User

گواهی تاریخی آقای منتظری در مورد شکنجه و اعدام در زندانها-اعدام دختران ۱۳ساله گواهی تاریخی…
شهریور 21, 1401

سپاه پاسداران سپاه جنگ و جنایت - قسمت دوم - #انحلال_سپاه_پاسداران

https://vimeo.com/335484029در این برنامه ارگانی را زیر ذره بین میبریم ،که بصورت بسیار استثنایی ، بیسابقه…
شهریور 21, 1401

سپاه پاسداران سپاه جنگ و جنایت - قسمت اول - #انجلال_سپاه_پاسداران

https://vimeo.com/334444173سپاه پاسداران در تمامیت خودش به عنوان یک گروه تروریستی در لیست سیاه وزارت خارجه…
شهریور 19, 1401

۵ مرداد۶۷ سرآغاز قتل‌عام ۳۰هزار زندانی سیاسی در سراسر کشور

in جنبش دادخواهی

by Super User

۵ مرداد۶۷ سرآغاز قتل‌عام ۳۰هزار زندانی سیاسی در ۳۳ سال پیش، خمینی دستور قتل‌عامی گسترده…
شهریور 19, 1401

سریال فرازها ـ قسمت چهارم ـ وحدت نیروها

https://vimeo.com/748254829
شهریور 08, 1401

عفو بین‌الملل؛ ناپدیدسازی قهری؛ رنج و آزار روانی ادامه‌دار - اشاره به…

in جنبش دادخواهی

by Super User

عفو بین‌الملل در روز جهانی قربانیان ناپدیدسازی قهری سه‌شنبه ۸ شهریور نوشت: قربانیان «ناپدیدسازی قهری»…

روزی که هادی رفت خیلی‌ها رویشان کم بود.
خیلی ارزشها هم سرجایش بود. خیلی چیزها هم حرمت داشت. از کلمات گرفته تا حرف زدن، و ادعا کردن.
همه چیز سرجایش بود. به‌سادگی می‌توانستی بین آدم‌ها تفاوت‌هایشان را ببینی. خوب می‌توانستی بفهمی به کی باید احترام بگذاری؛ به کی نباید احترام بگذاری. یا حداقل برایش ارزشی قائل نباشی.
بله! روزی که هادی رفت یک جهان مخدوش نشده وجود داشت. هیچ ادعایی از دهانی خودبه‌خود بیرون نمی‌آمد روی خیلی‌ها هم کم بود. حتی خود من.
حتی در امر کتاب خواندن، این که چه کتابی می‌خوانی فرق می‌کرد. حتی هر کسی بسیار محتاطانه نوع کتابی که می‌خواند را مشخص می‌کرد.
آنقدر همه چیز سرجایش بود که با دیدن نوع لباس پوشیدن و آرایش موهای یک فرد می‌توانستی مسیر زندگی‌اش را دست‌کم تا زمانی که اتفاق مهمی در زندگی‌اش نیفتاده حدس بزنی و پی به انتخاب او برای زندگی‌اش ببری.
آن روزها روزهایی بود که وقتی می‌خواستی توی خیابان راه بروی یا با کسی به جایی بروی باید اول خوب خوب پاسخهایی برای خود و همراهت مشخص می‌کردی: داریم می‌رویم بازار. کدام بازار؟ مثلاً خیابان بوذرجمهری. کنار توپخانه. می‌خواهید چکار کنید. می‌خواهیم یک کت و شلوار ارزان بخریم. از کجا می‌آیید؟ از کتابخانه مرکزی دانشگاه!. بین راه با هم چه حرف‌هایی می‌زدید؟ داشتیم راجع به خاطرات دبیرستان حرف می‌زدیم. دقیقاً کدام خاطره؟ آن تصادفی که یک روز کردیم و پای یک بچه زیر تایر ماشینمان رفت.
بله! روزهایی که هادی رفت اینگونه روزهایی بود. بنابراین همه در دلشان به نام هادی که رفت احترام بسیار گذاشتند. یعنی از قبل هم حس احترام داشتند. اما بعد از رفتنش دیگر خیلی بیشتر شد. چرا که او رفت.
آخر رفتن داشتیم تا رفتن. همه بچه‌های دانشکده تابستانها یا عیدها به شهر و دیدن شهرهای دیدنی و یا تفریح یا برای کار یا برای تحقیق تز پزشکی‌شان می‌رفتند. اما این رفتنها کجا؟ و آن رفتن هادی کجا؟
رفتن هادی را حتی نمی‌توانستی از کسی بپرسی. یا به کسی بگویی. فقط سکوت‌های نگاه‌های معنی دار این رفتن را تلفظ می‌کردند.
و چون این نوع رفتن از آن نوع رفتنهای ارج و قرب دار بود و قیمت بسیاری داشت، خیلی‌ها اصلاً از آن حرف هم نمی‌زدند. و اگر کسی که از «کجا رفتن» هادی خبری نداشت و از دوستش می‌پرسید که راستی فلانی کجاست؟، چرا نیست؟ مخاطبش از ترس هول می‌کرد. و زود از جمع جدا می‌شد تا در جایی که از هادی صحبت شده چیزی نشنیده و نگفته باشد.
آخر آن روز که هادی رفت، رفتن، کاری بود کارستان، و خیلی‌ها از کارستان خوششان نمی‌آمد. نه این که آن را کار بدی بدانند، بلکه چون قیمتش بالا بود دوست نداشتند یک روز ناچار بشوند بروند. بعضی هم دوست داشتند که روزی بتوانند بروند اما بین این علاقه‌ تا روزی که واقعاً بروند آنقدر فاصله می‌دیدند که خودشان هم بعید می‌دانستند که آنروز برسد.
بعضی‌ها هم از همین که می‌دانند که هادی رفته ابراز افتخار می‌کردند....
آخر آن روزها هر چیز سرجایش بود. مثل امروز نبود که هر حرفی از هر دهانی، بدون هیچ ترسی یا حیایی در می‌آید. مثل امروز نبود که کلمات از دهانهای لوده مثل علف زیادی جویده شده و کف کرده از دهان گوسفند یا گاو بیرون می‌ریزند و روی زمین می افتند و لگدمال می‌شوند.
آن روزها نشستن توی یک کتابخانه، یک مسجد، و صحبت کردن راجع به یک آیه از قرآن در کنار دوستی، یا شرکت در مجلسی که چند آدم به آن رفت و آمد داشتند، هم بوی جان ارزشمند انسان و بوی شریف بودن داشت، هم احتمال شناخته شدن و بعد احضار شدن به مراکز امنیتی و بعد و بعد.....آخر آن روزها که هادی رفته بود از این کتابخانه‌ها و مسجدها و مجلس‌ها کم بود. و هر کسی به هر مسجدی نمی‌رفت. هر کسی پای هر سخنرانی‌ای نمی‌رفت. مسجدها هم با هم تفاوت داشتند. مسجدی بود که رفتن به آن اصلاً خطری نداشت؛ مسجدی یا حرمی هم بود که رفتن به آن حتی جایزه داشت، و خیلی‌ها از رفتن به آن و خم‌شدن جلوی مقامات دولتی و اعلیحضرت‌ها و والاحضرت‌ها پول در می‌آوردند.
شاید همه به هر سینمایی می‌‌رفتند، اما هر کسی دنبال فیلمهایی که در فهرست‌های خطرناک بود نمی‌‌رفت.
بعضی حرفه‌ها هم دو نوع داشتند. مثلاً ترانه سرودن؛ یا معلم یا دبیر بودن. خیلی‌ها دوست داشتند معلم باشند و دانش‌آموزان به آنها احترام قلبی بگذارند، اما کم بودند معلمانی که سر کلاس حرفهایی بزنند که قیمت داشته باشد. چاپخانه‌های بسیاری هم وجود داشت؛ اما راه پله‌های بعضی چاپخانه‌ها بوی هراس می‌داد، زیرا ممکن بود در میان سرو صدای تق تق ماشین‌ها و فیلم و زینکها، ناگهان صدای فریادهایی بلند شود که: همه دستها را بگذارید روی سرتان! و بقیه پاسخ‌ها را شلاقها روی تخت‌ها از شما می‌پرسیدند.
کوتاه کنم من از آن روزها، در خود آن روزها، خیلی خوشم نمی‌آمد. چون راستش خودم خیلی اهل آن هول‌ها و قیمت‌ها نبودم. بنابراین وقتی هادی رفت خوب نگاه می‌کردم ببینم دیگر کی جرأت می‌کند برود. آخر رفتنش رفتن بود!؛ سفری که معلوم نبود برگشتش چه وقت و چگونه است. خوب می‌دیدم بعد از آن که هادی رفت خیلی‌ها دیگر حتی در همان صحبتهای محفلی ما شرکت نمی‌کردند؛ مبادا تنشان به تن ما بخورد که روزی تن ما به هادی خورده!.
حتی بعضی‌ها دیگر به کوهنوردی هم نمی‌آمدند. چون در همان روزها بود که دو تا از بچه‌ها شب به کوه رفتند و دیگر برنگشتند و خبرشان را من شبی از مادر یکی‌شان که به ملاقات رفته بود شنیدم. خوب یادم هست که با چه ترس و لرزی به در خانه‌شان رفتم. اولاً در تاریکی شب رفتم و ده بار پشت سرم را نگاه کردم که کسی تعقیبم نکند. بعد هم که در راهرو منزل با مادر احمد صحبت کردم و مادر گفت احمد گفته به فلانی بگویید «دنبالت هستند»، باز با ترس و لرز و نگاه کردن به کوچه خارج شدم و خدا خدا می‌کردم که کسی مرا نبیند که از خانه احمد بیرون می‌روم.
 می‌بینید چه روزهای بدی بود؟ همه‌اش هول و هراس! حتی مادرم می‌گفت: حرفی توی خانه نزنید! ممکن است یکدفعه مثل آن روز چهار نفر بدون خبر بریزند توی حیاط و شما را ببرند.
مادرم به‌راستی خوب می‌فهمید که چقدر هر چیزی حرمت دارد؛ چون اصلاً نمی‌گذاشت کتابهایی که برای خواندن خواهرهایم به خانه بردم را، بی‌خبر بچه‌هایش جمع کرده بود و همه را زیر چادرش گرفته و برده بود تک به تک در حرم امام رضا لای قرآنها گذاشته بود که مبادا یک‌‌وقت به خانه بریزند و آن کتابها را پیدا کنند! تصور کنید کتاب ماهی سیاه کوچولو یا نوعی از هنر نوعی از اندیشه یا مادر گورکی را لای قرآن حرم امام‌‌رضا گذاشته‌بود.
بله! زمانی که هادی رفت زمانی بود که به قول فروغ «همه می‌ترسند!.... همه می‌ترسند....».
تصدیق می‌کنید که روزهای خیلی بدی بود، اما،... نه! من که آن روزها برایم روزهای تلخی بود، امروز میگویم واقعاً روزگار خوبی بود. جدی می‌گویم! چون هیچ شاعری نمی‌توانست یک کلمه بودار در شعر یا کتابش بنویسد مگر این که صابون خوابیدن در سلولهای سرد و کابلهای سیاهچال را به تن مالیده باشد.
هیچ نویسنده‌ای به خود جرأت نمی‌داد در کتابش حرف مستقیمی از چیزهای معنی‌دار بزند. مگر این که غرق شدن در رود یا سر به نیست شدن در کوه یا ماندن چند سال در زندان را پیشاپیش می‌پذیرفت.
حتی هیچ دانش‌آموزی جرأت نمی‌کرد با دبیری که حرفهایش بو می‌داد در خیابان راه برود تا از او کتابی برای خواندن بگیرد. هیچ خطیبی.... وای داشت فراموشم می‌شد.... هیچ خطیبی، آخوندی، حتی پامنبری‌ای، آیت الله که جای خود داشت، جرأت نمی‌کرد حرفی بزند که قورمه سبزی ظهرش به کامش تلخ شود و سراغش بیایند.
آن روزها یک فامیل خود بنده که روحانی بود گفت در مازندران منبر داشتم، دو تا آقا! آمدند قبل از منبر گفتند آقا چه مباحثی روی منبر دارید؟ فهمیدم که اینها کی هستند. گفتم شما بیایید گوش کنید! اگر من از آسمان هشتم به آسمان هفتم یا ششم آمدم مرا بگیرید! چه رسد که به روی زمین بیایم.
متوجه شدید که آن روز که هادی رفت چه روزهایی بود؟؛ و هادی چه رفتنی کرد؟ من در خیالهای خودم گاه هادی را مجسم می‌کردم؛ در یک خانه مخفی؛ در گوشه‌ای از شهر... با لباسهای یک بنا، کف خانه یک زیلو و چند سطل رنگ یا بیل و کلنگ. در خواب می‌دیدم که هادی روزها با این شکل و قبافه به سبزه میدان یا چهارراه سیروس می‌رود و با یک نفر باقلا فروش صحبت می‌کند که در جعبه زیر باقالی‌ها زیر گونی باقلاسبزها چند کلت گذاشته.
یا تصور می‌کردم قیافه هادی را که کاملاً تغییر کرده، با موهایی که بر عکس شانه کرده و لباسهای خاکی و گاه با یک عینک و کلتی و نارنحکی زیر شکم بند... و اتفاقاً آمده سر راه یک همدوره‌ای اش در دانشکده، بلکه بتواند او را هم به رفتن ترغیب کند؛ یا به او بگوید که به یک نفر دیگر که هنوز نرفته، زیرا هنوز لو نرفته، خبر برساند که هادی زنده است.
ولی بخاطر این چیزها نیست که می‌گویم «آن روزها» که هادی رفت روزهای خوبی بود!. بلکه بخاطر «این روزها» که روزهای بسیار بدی است می‌گویم. جدا میگویم! این روزها واقعاً روزهای بدی است! چون هر دروغی به قول آن شاعر از چاله‌های دهانهایی بیرون می‌آید که بوی آن از هر گندی بدتر است؛ چرا که حرمتها از بین رفته. من فکر می‌کنم بهترین چیز برای فضای سالم یک جامعه همین است که حرمتها سرجایش باشد؛ آنوقت بوی گند، هر روز و هر ساعت از مقاله‌ها یا مصاحبه‌ها با تلویزیونهای دست‌نشانده یا از سایتها یا از شعرها و یا از توئیتها در سطح شهرها نمی‌پیچد.
این روزها همه می‌بینند نعره‌هایی که به فواره چرک می‌ماند از گلوی همان آخوندی در می‌آید که آن روزها وقتی بالای منبر حرف می‌زد از ورود یک پاسبان به مجلس هول کرد و آب در دهانش خشک شد!.
آن روزها آنقدر ارزش‌ها سرجایش بود که کلمه خرابکار واقعاً احترام‌انگیزترین کلمه بین آدمهای فهمیده بود. اما الان، هر کسی که یک قطره خون می‌دید غش می‌کرد، ورد کلامش برچسب تروریست و این چیزهاست. یادم هست آن روزها حتی از یاد خیلی آدمهای خوب و حرمتهای خوب صفا می‌کردم.
یک ساعت که می‌رفتم به مسجدی که یک سخنران درست و حسابی حرف می‌زد و گوشه‌ای می‌نشستم و صوت اذاالشمس کورت عبدالباسط گوش می‌دادم انگار دوماه به نواحی خوش آب و هوا رفته‌ام و لذت برده‌ام. چرا؟ چون حرمت تنفس کرده بودم. اگرچه بوی خطر را هم حس کرده‌بودم اما خودش صفایی داشت. خیلی‌ها هم از این که یک روز پشت سر آدمهایی نماز خوانده‌اند یا روزی اتفاقی با آنها در کوه چند قدم راه رفته اند، یا از بردن نامشان به رمز، برای خودشان آبرو ذخیره می‌کردند ولی امروز به همانها چه اتهام‌ها که نمی‌زنند.
ای کاش روزگار قدیم برگردد!. روزهایی که زشت‌ترین و منفورترین کار اسمش خیانت بود؛ پشت کردن بود؛ ناسپاسی بود؛ پشیمانی و ندامت بود و بدتر از آن مزدوری و همکاری بود. شعری از آن روزها یادم هست که راجع به کسی که مزدور شده بود در ابتدای شعر میگفت: نگاهش کنید... اصلاً تنفر نمی‌گذاشت بقیه شعر را بخوانم.
اما مقایسه کنید با این روزها که یکی می‌رود در معاونت جلاد و شکنجه کرد کتاب می‌نویسد!!!!!! و خودش هم می‌گوید که توی ماشین نشسته و سر چهارراه‌ها دنبال آدمهایی که «رفتند» گشته! و آنها را نشان داده! که بگیرند و بکشند. بعد همین آدم بدون هیچ حیایی می‌نشیند توی تلویزیون جلوی چشم تمام دنیا به آنها که «رفتند» اتهام می زند!. دروغ می‌گوید! برای جانی شناخته شده جهانی لقب شهید بکار می‌برد.... واقعاً چقدر حرمتها ریخته!!؟
یک مصداق دیگر از همان حرمتی که ریخته شده فردی‌ست که یک روزی نفر ادعایی شماره یک فلان گروه چپ انقلابی و نشسته روی نام و خون فلان آدمهای درخشان بوده، حالا با عکس و موی شانه‌زده و کراوات در روزنامه خونریزترین دیکتاتوری مذهبی بدون هیچ شرمی عکسش را میدهد چاپ کنند و مقاله اش با عنوان: انتخابات ۱۴۰۰ نباید بی‌رونق برگزار شود!!!!
واقعا که کار شکستن حرمتها و بی‌شرافتی سیاسی و اخلاقی به کجا رسیده؟
باز هم می‌گویم:
مقایسه کنید این روزها را با آن روزها. کسی که آن روزها انبوهی شعر گفته. سوگندهای مؤکد را در سرودها نوشته. پرحرارت‌ترین شعارها را در باره حرمت‌ها و حصارهای شرافت نوشته همه کتاب‌هایش را هم می‌گذارد کنار دستش یا در سایتش و می‌نشیند صاف رو به مردم کلیپ ضبط می‌کند و درباره انحراف آنها که «رفتند» صحبت می‌کند!!. یا می‌نشیند جلوی یک نفر که خودش و تلویزیونش همه دست‌نشانده است و هر چه او می‌خواهد، می‌گوید و رویش هم می‌گذارد!!. بعد هم خودش را تاریخدان و شاعر و متفکر می‌خواند.... واقعاً چه زلزله‌ای در حرمتها روی داده که همه‌ی ارزشها با ده پانزده ریشتر ریخته و خورد و خاکشیر شده.
به همین علت است که من همیشه روزی که هادی رفت را به یاد می‌آورم و با همان حرمتها صفا میکنم. صفایی که هم به من شرم می‌دهد. هم آموزش می‌دهد هم شرافت.
🙏لطفا به اشتراک بگذارید    
خرداد 11, 1402

فراخوان عفو بین‌الملل برای توقف #اعدام در #ایران - #قیام_جواب_اعدام

in اخبار

by Super User

عفو بین‌الملل: اعدام در ایران را متوقف کنید مقامات ایرانی تحت عنوان اعدام‌های قضایی اقدام…
اسفند 29, 1402

جیک سالیوان: کشته شدن مروان عیسی نفر شماره ۳ حماس

in اخبار

by Super User

روز گذشته ۲۸ اسفند جیک‌ سولیوان، مشاور امنیت ملی آمریکا در کنفرانس رسانه‌یی خود تأیید…
آذر 20, 1402

#ایران - نیویورک تایمز: محل مونتاژ پهپاد و سوار کردن قطعات راکت…

in اخبار

by Super User

بر اساس گزارش نیویورک تایمز شنبه ۱۸ آذر ، یک منطقه به مساحت دو برابر…
ارديبهشت 15, 1403

پاکدشت تهران - انفجار در شهرداری غارتگر حکومتی

in کانونهای شورشی

by Super User

پاکدشت تهران: انفجار در شهرداری غارتگر حکومتی در پاسخ به شلیک پاسداران خامنه‌ای به کولبران…
دی 21, 1402

کانون شورشی، ثمرهٔ تجربیات یک قرن مبارزه

in کانونهای شورشی

by Super User

رژیم جهنمی آخوندی از هیچ وسیله‌ای برای سرکوب فروگذار نمی‌کند و برای ایجاد رعب و…
خرداد 28, 1399

قیامت جنگ جهانی دوم - قسمت پنجم

in در جهان

by Super User

https://vimeo.com/445791245
خرداد 26, 1402

آدمکشان خامنه‌ای ۴ سوختبر را به قتل رساندند! - #آتش_جواب_آتش

in گزارش

by Super User

یک کودک ۱۵ ساله در میان قربانیان جنایت خبرهای رسیده حاکی است که صبح روز…
مهر 08, 1402

ایذه - برگزاری مراسم گرامیداشت چهلمین روز شهادت شهید قیام مهدی الماسی…

in قیام و خیزش

by Super User

امروز جمعه ۷ مهر برگزاری مراسم گرامیداشت چهلمین روز شهادت شهید قیام مهدی الماسی در…
بهمن 15, 1399

الن سامین عضو پارلمان بلژیک: ما باید پرسنل دپیلماتیک مشکوک و سفیران…

in دادگاه سوئد

by Super User

الن سامین نماینده پارلمان بلژیک از حزب فلامس بلانگ از وزیر کشور، وزیر دادگستری و…
ارديبهشت 07, 1403

قانون شدن تحریم‌های همه‌جانبه علیه رژیم در آمریکا

in مقاله ها

by Super User

روز سه‌شنبه ۴اردیبهشت سنای آمریکا سه لایحهٔ کمکهای خارجی و لایحه مک کال «صلح از…
فروردين 27, 1402

جنبش انقلابی ایران؛ فرایند پیروزی بر ارتجاع ستمگر - #نه_شاه_نه_شيخ #آری_به_جمهوری_دمکراتیک #قیام_تا_سرنگونی

in مقاله ها

by Super User

قیام حماسه آفرین مردم ایران از دویستمین روز خود نیز گذشت اما هم‌چنان بر عزم…
فروردين 23, 1402

رونمایی از ساواک، تنها نقطهٔ معلوم در پلتفرم بچهٔ شاه - #نه_شاه_نه_شيخ…

in مقاله ها

by Super User

از شگفتی‌های دوران ما این است که شیخ و شاه در مقابله با نیروهای انقلابی…
شهریور 02, 1399

کنفرانس اینترنتی «اعدام، راه بقای ملایان، فراخوان به سازمان ملل برای حسابرسی…

in جنبش دادخواهی

by Super User

کنفرانس اینترنتی با عنوان «اعدام، راه بقای ملایان، فراخوان به سازمان ملل برای حسابرسی قتل‌عام…
آبان 10, 1402

آخرین تحولات جنگ غزه - #سر_مار_در_تهران_است #انحلال_سپاه_پاسداران #ایران

in اخبار

by Super User

https://vimeo.com/879548873 آخرین تحولات جنگ -۸ آبان ۱۴۰۲ارتش اسراییل روز یکشنبه گفت تهاجم زمینی خود را…
مهر 13, 1402

وحشت حکومت آخوندی از چشم‌انداز #سرنگونی - #ایران

in گزارش

by Super User

https://vimeo.com/868493757 در شرایطی که رژیم آخوندی همه تلاش خود را به کار بست تا در…
آذر 11, 1402

#ایران -۱۶ آذر، دانشگاه سنگر آزادی در برابر شیخ و شاه ـ…

in دیدگاهها

by Super User

https://vimeo.com/890297394 در آستانه شانزدهم آذر روز دانشجو هستیم. هفتاد سال است که این روز توسط…
تیر 05, 1402

هلاکت یک مأمور سرکوبگر یگان ویژه در پیشوا در استان تهران -…

in اخبار

by Super User

هلاکت یک مأمور سرکوبگر یگان ویژه در پیشوا در استان تهران به خبرگزاری سپاه پاسداران…
شهریور 11, 1402

«اقتدار» شکوهمند! - #نه_شاه_نه_شيخ #آری_به_جمهوری_دمکراتیک

in مقاله ها

by Super User

اندیشمندان فلسفه سیاسی، بین «قدرت» و «اقتدار» تفاوت قایل می‌شوند. در تعریف هر یک از…
مهر 26, 1402

تظاهرات حمایت از مردم فلسطین در لندن با شعار مرگ بر خامنه‌ای…

in اخبار

by Super User

بر اساس فیلمی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است، در تظاهرات حمایت از مردم…
مهر 24, 1402

سلیمی نمین: پروژه بزرگی را با محوریت #مجاهدین ایجاد کردند - #قیام_ادامه_داره

in قیام و خیزش

by Super User

خبرگزاری قضاییه جلادان -۱۹ مهر ۱۴۰۲ کسانی که آشوب‌های ایران را با محوریت مجاهدین قرار…
ارديبهشت 22, 1401

مسعود رجوی به جوانان شورشگر: بعد از کرونا خامنه‌ای و رئیسی می‌خواهند…

مسعود رجوی- ۲۱اردیبهشت ۱۴۰۱ پیام به جوانان شورشگر در سراسر کشور بعد از کرونا خامنه‌ای…
ارديبهشت 16, 1401

نماز عید فطر در اشرف۳

in مذهبی

by Super User

https://vimeo.com/706017581
شهریور 30, 1402

گزارشی از کنفرانس در پارلمان انگلستان ـ #ایران: یک‌سال بعد از شروع…

https://vimeo.com/863676957 سخنرانی خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران و نمایندگان مجلس عوام و مجلس…
خرداد 19, 1402

زینب جلالیان زنی که هرگز به زانو در نیامد - #قيام_تا_سرنگونى

in قیام برای آزادی

by Super User

زندانی سیاسی زینب جلالیان، حالا دیگر ۴۱ ساله است. از قدیمی‌ترین زندانیان سیاسی زن و…
ارديبهشت 30, 1402

گزارش تلویزیون جلادان از سه اعدام در اصفهان به تلافی هلاکت سرهنگ…

in اخبار

by Super User

گزارش تلویزیون جلادان از سه اعدام و جنایت توسط دژخیمان خامنه‌ای در اصفهان به تلافی…
مهر 26, 1402

واکنش رئیس دفتر خامنه‌ای به عبارت «سر مار تروریسم و جنگ‌افروزی، در…

in اخبار

by Super User

آخوند گلپایگانی رئیس دفتر خامنه‌ای که روز پنجشنبه در مسجد جمکران سخنرانی می‌کرد در واکنش…
دی 23, 1402

ترانه چهره آزادی - همراه با همیاران وشورشگران وقیام افروزان درهمیاری بیست…

https://vimeo.com/902547442جلوه‌ٔ زیبای سحر چهره‌ٔ آزادی در دل خاموشی شب شعله‌ٔ فریادی یار صمیمانه‌ٔ ما روشنی…
خرداد 08, 1402

لرد دیوید آلتون و یانس یانشا آزادی #دیپلمات‌_تروریست رژیم آخوندی توسط دولت…

in اخبار

by Super User

پروفسور لرد دیوید آلتون عضو مجلس اعیان انگلستان - ۵خرداد آزادی اسدالله اسدی توسط بلژیک…
تیر 06, 1402

عذرخواهی وزیر خارجه بلژیک به‌دلیل دعوت از پاسدار زاکانی و هیأت همراهش…

in اخبار

by Super User

بلگا نیوز بلژیک روز ۵تیرماه در مطلبی درباره عذرخواهی وزیر خارجه بلژیک به‌دلیل دعوت از…